سبز
10 آذر 1403 توسط فاطمه بیژنی
قرار بود پنجشنبه شب بریم تولد به عبارتی تولد هااا😁رفتیم خونه مادر نامزد تولد زن داداش نامزدم با پدر و مادرش بود کلی تدارک دیده بودن عصر بود من و همسر جان رفتیم کیک خریدیم و برگشتیم خونه شون به فاطمه خانم(جاریم😊) گفتم برو لباس بپوش تا ازت کلی عکس بگیرم بهتون گفته بودم ک من عاشق عکاسی هستم و کلا با عکاسی روحم تازه میشه اون شب کلی حالم خوب بود چون کلی عکاسی کردم و کلیپ درست کردم و چقدر اونا خوشحال شدن